در آستانه 17 ماهگی!
پنج شنبه هفته ی پیش (91.4.22) مامانم دوستاشو دعوت کرده بود خونمون.
دوستای مامانم با نی نی هاشون اومده بودن. یه عالمه نی نی ناز که من کلی باهاشون بازی کردم. حنانه جون و امیر حسین، مریم جون و محمد پارسا، محمد مسیحا جون و تارا جون.
از سمت راست: محمد پارسا، تارا، محمدمسیحا، حنانه و امیرحسین جون. مریم جون خواهر محمد پارسا هم داره عکس میگیره.
جمعه اش هم که تولد مهرسا جون بود. و دوباره اونجا همدیگرو دیدیم.
محمد مسیحا، امیرمحمد(من) و محمد پارسا. اسم هرسه تاییمون "محمد" داره!!! مهرسا جون هم که روی کیکه!
به من که خیلی خوش گذشت. حسابی برای خودم گشت زدم،همه ی اتاقهارو بازدید کردم، حتی یه گشتی هم توی آشپزخونشون زدم!چندتا نِی خراب کردم. پوشال همه ی کادوهارو در آوردم ریختم روی زمین، کُلی آبو (یخ!) خوردم، یه 5 تایی هم شکلات کفشدوزکی و زنبوری خوردم!!!!
پ.ن:تولد مهرسا جون با تم کفشدوزک بود. خود مهرسا جون هم توی یه پیرهن خال خالی خیلی ناز شده بود. عکسهای تولد مهرساجونو میتونید توی وبلاگش به اسم کوچولوی شیرین ببینید.
والبته مامان خانم هفته پیش یه دسته گل حسابی به آب دادن!!! کل عکسها، فیلمها و آهنگهای روی کامپیوترو پاک کرد بعدش انداخت گردن من و به بابام گفت وقتی داشته برای جا به جایی فایلها کلید cut و paste رو میزده تا اونا رو به یه درایو دیگه منتقل کنه من دکمه ی restart رو زدم و همه ی فایلها پریدن. بابا شهرام با یه برنامه recovery موفق شد بیشتر اونارو برگردونه ولی هنوز کُلی ازشون برنگشته. البته اصلا جای نگرانی نیست چون عکس و فیلمهای اینجانب مهم بودن که همشون بدون ذره ای کاستی برگشتن. همینجا از بابای مهربون به خاطر زحمات شبانه روزیش تشکر میکنم!
نکته مهم: به عنوان یه پیشنهاد وقتی عکس یا فیلمی رو از روی دوربین یا گوشیتون روی کامپیوتر ذخیره میکنید به اسم مکان یا تاریخ اون عکسها ذخیره اش کنید. اینطوری اگه عکسها پاک بشن بعد از برگردوندنشون دسته بندی دوباره اونا کار راحت تریه. متاسفانه من این کارو نکرده بودم و با مشکل مواجه شدم.
چند وقتیه مامان و بابا حسابی مهربون شدن و هرروز منو میبرن پارک تا به قول خودشون انرژیمو تخلیه کنم. ولی نمیدونن انرژی من از نوع هسته ایه و به این راحتی ها تخلیه نمیشه و وقتی ازپارک برمیگردیم این مامان و بابا هستن که اونقدر دنبال من دویدن که انرژیشون کاملا تخلیه شده!!!
اونقدر ورجه وورجه میکنم که مامانم نمی تونه یه عکس ازم بگیره. اینجا هم بابام دستامو گرفته تا مامانم موفق بشه یه عکس برای وبلاگم بگیره!!!
اینجا هم با سارینا جون رفته بودیم شهربازی و خیلی بهمون خوش گذشت.
پ.ن:عکسها چون با موبایل گرفته شدن متاسفانه کیفیت خوبی ندارن.
پ.ن 1:در پایان 16 ماهگی مروارید چهاردهم هم دیده شد و مرواریدهای 15 و 16در حال تلاش برای جوونه زدن هستن. همین دندون درآوردن توی هوای گرم باعث شده شازده کوچولو حسابی بی اشتها بشه.
پ.ن 2: یه نکته جالب در مورد دندونای امیرمحمد اینکه اول دندونای فک پایین سمت چپ درمیان بعد به ترتیب دندون فک بالا سمت چپ،فک پایین سمت راست، و در پایان فک بالا سمت راست....
وزنم در پایان 16 ماهگی 10/5 کیلوگرم و قدم80 سانتیمتر شده. الان دقیقا نصف مامانمم!!!