امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

شازده کوچولو ما

در آستانه 17 ماهگی!

1391/5/24 0:14
نویسنده : مامان نیلوفر
402 بازدید
اشتراک گذاری


 پنج شنبه هفته ی پیش (91.4.22) مامانم دوستاشو دعوت کرده بود خونمون. لبخند

 دوستای مامانم با نی نی هاشون اومده بودن. یه عالمه نی نی ناز که من کلی باهاشون بازی کردم. حنانه جون و امیر حسین، مریم جون و محمد پارسا، محمد مسیحا جون و تارا جون.بغل

 

از سمت راست: محمد پارسا، تارا، محمدمسیحا، حنانه و امیرحسین جون. قلب مریم جون خواهر محمد پارسا هم داره عکس میگیره.

جمعه اش هم که تولد مهرسا جون بود. و دوباره اونجا همدیگرو دیدیم.مژه

محمد مسیحا، امیرمحمد(من) و محمد پارسا. اسم هرسه تاییمون "محمد" داره!!!لبخند مهرسا جون هم که روی کیکه! زبان

 به من که خیلی خوش گذشت. زبانحسابی برای خودم گشت زدم،همه ی اتاقهارو بازدید کردم، حتی یه گشتی هم توی آشپزخونشون زدم!چندتا نِی خراب کردم. پوشال همه ی کادوهارو در آوردم ریختم روی زمین، کُلی آبو (یخ!) خوردم، یه 5 تایی هم شکلات کفشدوزکی و زنبوری خوردم!!!!نیشخند

پ.ن:تولد مهرسا جون با تم کفشدوزک بود. خود مهرسا جون هم توی یه پیرهن خال خالی خیلی ناز شده بود. قلب عکسهای تولد مهرساجونو میتونید توی وبلاگش به اسم کوچولوی شیرین ببینید.

والبته مامان خانم هفته پیش یه دسته گل حسابی به آب دادن!!!متفکر کل عکسها، فیلمها و آهنگهای روی کامپیوترو پاک کرد بعدش انداخت گردن من و به بابام گفت وقتی داشته برای جا به جایی فایلها کلید cut و paste رو میزده تا اونا رو به یه درایو دیگه منتقل کنه من دکمه ی restart رو زدم و همه ی فایلها پریدن. بابا شهرام با یه برنامه recovery موفق شد بیشتر اونارو برگردونه ولی هنوز کُلی ازشون برنگشته. البته اصلا جای نگرانی نیست چون عکس و فیلمهای اینجانب مهم بودن که همشون بدون ذره ای کاستی برگشتن.نیشخند همینجا از بابای مهربون به خاطر زحمات شبانه روزیش تشکر میکنم!قلبقلب

نکته مهم:  به عنوان یه پیشنهاد وقتی عکس یا فیلمی رو از روی دوربین یا گوشیتون روی کامپیوتر ذخیره میکنید به اسم مکان یا تاریخ اون عکسها ذخیره اش کنید. اینطوری اگه عکسها پاک بشن بعد از برگردوندنشون دسته بندی دوباره اونا کار راحت تریه. متاسفانه من این کارو نکرده بودم و با مشکل مواجه شدم.

 

چند وقتیه مامان و بابا حسابی مهربون شدن و هرروز منو میبرن پارک تا به قول خودشون انرژیمو تخلیه کنم. ولی نمیدونن انرژی من از نوع هسته ایه و به این راحتی ها تخلیه نمیشه و وقتی ازپارک برمیگردیم این مامان و بابا هستن که اونقدر دنبال من دویدن که انرژیشون کاملا تخلیه شده!!!نیشخند

اونقدر ورجه وورجه میکنم که مامانم نمی تونه یه عکس ازم بگیره. اینجا هم بابام دستامو گرفته تا مامانم موفق بشه یه عکس برای وبلاگم بگیره!!!زبان

اینجا هم با سارینا جون رفته بودیم شهربازی و خیلی بهمون خوش گذشت. بغل

پ.ن:عکسها چون با موبایل گرفته شدن متاسفانه کیفیت خوبی ندارن.خنثی

پ.ن 1:در پایان 16 ماهگی مروارید چهاردهم هم دیده شدلبخند و مرواریدهای 15 و 16در حال تلاش برای جوونه زدن هستن. همین دندون درآوردن توی هوای گرم باعث شده شازده کوچولو حسابی بی اشتها بشه. 

پ.ن 2: یه نکته جالب در مورد دندونای امیرمحمد اینکه اول دندونای فک پایین سمت چپ درمیان بعد به ترتیب دندون فک بالا سمت چپ،فک پایین سمت راست، و در پایان فک بالا سمت راست....لبخند

وزنم در پایان 16 ماهگی 10/5 کیلوگرم و قدم80 سانتیمتر شده. الان دقیقا نصف مامانمم!!!نیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سارا
6 مرداد 91 14:31
اي وروجك شيطون! مرواريداي جديد مبارك هزار تا بوس براي گل پسر
سارا
6 مرداد 91 14:31
راستي من با اجازه لينكتون كردم